.
پيشگوئى هاى پيامبر گونه اخير مسئولان اجرائى و نظامى كشور در مورد نابودى قريب الوقوع اسرائيل ، ايران را در معرض موج جديدى از اتهام، خطر و انزواى جهانى قرار داده است .
از يك سو، سرلشكر محمد على جعفرى ، فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اعلام كرده است كه كشور اسرائيل به زودى به دست امت حزب الله نابود خواهد شد ، از سوى ديگر، سرلشكر حسن فيروز آبادى، رئيس ستاد كل نيروهاى مسلح كشور با اعلام پيشگوئي مشابهى اظهار داشته است كه به زودى چند ميليارد انسان خبر خوشى در مورد نابودى صهيونيسم خواهند شنيد و شاد خواهند شد , و همصدا با ياران خود، اقاى احمدي نژاد، رئيس جمهور كشورمان نيز بار ديگر اسرائيل را به لعن و دشنام كشيده است و آن كشور را میکروبی سياه و کثیف ، و حیوانی وحشی خوانده است.
به نظر ميرسد كه به عنوان مردمان كشورى كه آقايان جعفرى و فيروز آبادى به حفاظت از امنيت آن گماشته شده اند، حق داريم تا از خود، از آنان، و از همه مهمتر، از رئيس دولتى كه براى رسيدگى و سازمان دادن به اين حفاظت انتخاب كرده ايم سئوال كنيم 'چرا' و چگونه است كه يك مقام عالى رتبه كشور ميتواند اينچنين بى مهابا با موضوع جدى و خطرناكى همچون وجهه جهانى كشور و خطر جنگ و درگيرى برخوردى چنين سبك سرانه داشته باشد .
از طرف ديگر، هرچقدر كه خود اين اظهارات و نتايج ناگوار ان تلخ است، اما ناگوار تر و نگران كننده تر از آن شايد دلايلى باشد كه به نظر ميرسد در پشت چنين اظهاراتى نهفته اند . حتى در بهترين و خوشبينانه ترين تحليل ها اين نكته را نميتوان ناديده انگاشت كه رفتارهاى به ظاهر سبك سرانه اى چون سخنان احمدى نژاد ، يا اظهارات اين سران نظامى كه هر دوى آنان از مسئولان بسيار نزديك به خط فكرى احمدى نژاد محسوب ميگردند، اگر چه ممكن است به ظاهر تنها سخنانى احساسى و به دور از واقعيت به نظر برسند، اما در عين حال نيز در چهارچوب يك متد راهبردى خاص قابل توضيح ميباشند. و اين واقعيت زمانى ترسناك تر ميگردد كه كمى از تابلوى سياسى ايران فاصله بگيريم تا نقش بزرگترى را كه آن مدل راهبردى با رخنه در تاروپود اين تصوير بافته است واضح تر ببينيم .
اجازه بدهيد تا بحث را با نگاهى به اقاى سرلشكر جعفرى شروع كنيم . سردار سرتيپ جعفرى، در شهريور سال ۱۳۸۶ طى حكمى از طرف ايت الله خامنه اى همزمان عنوان سرلشكرى دريافت كرد و به مقام فرماندهى كل سپاه پاسداران انتصاب گرديد. اما پيش از رسيدن به اين مقام و همزمان با به رياست جمهورى رسيدن احمدى نژاد، طى حكم ديگرى از طرف آيت الله خامنه اى اقاى جعفرى كه مسئول راه اندازى مركزى در سپاه پاسداران تحت عنوان 'مركز راهبردى سپاه' بود، به رياست اين مركز گزيده شد.
با توجه به مسئوليت ايشان در به راه انداختن و شكل دادن به مركزى كه با هدف تحقيق و بررسى هاى راهبردى به راه انداخته شده بود، شايد كمتر جاى تعجبى بود كه در اولين سخنانى كه در جلسه معارفه به عنوان رئيس جديد سپاه پاسداران ايراد كرد، سرلشكر جعفرى تلويحا به درانداختن طرحى نو در اين سازمان اشاره كرد ، سخن از تغييرات استراتژيك در سپاه گفت، و تصريح كرد كه ، قانع بودن سپاه به وضع موجود يك خطاي استراتژيك خواهد بود ، و خبر از تغييرات در مشى استراتژيك سپاه داد .
شايد كمتر كسى در آن روز به اهميت اين سخنان سرلشكر جديد واقف بود، اما تحولات اينده به خوبى نشان داد كه نقش عمده اقاى جعفرى را ميبايست به عنوان عاملى براى تحقق تغييرات استراتژيكى عميقى در سپاه پاسداران شناخت.
با توجه به اطلاعات و اخبار معمولى كه در رسانه ها منتشر ميشد، بسيارى اين تغييرات را در دو قالب عمده متجلى ميدانستند كه در سخنرانى هاى ديگر نيز توسط اقاى جعفرى مورد بحث قرار گرفته بودند : يكى تغييرات ساختارى در سپاه، كه تحت عنوان روى آوردن به مدلهاى جديد 'نبرد نامتقارن' عنوان گرديده بود، و ديگرى رويكرد دراز مدت جديدى كه بيشتر در قالب اهميت دادن به تكنولوژى هاى تسليحاتى سخت و نرم و برجسته كردن نقش علم و پروژه هاى تحقيقاتى، و بخصوص با محوريت دانشگاه امام حسين ارائه گرديده بود .
اما انچه در ميان اين تغييرات به نظر نميرسد كه توجه ناظران را به اندازه كافى به خود جلب كرده باشد، تغييرات راهبردى عميقى بود كه درست به موازات به قدرت رسيدن احمدى نژاد، و تحت لواى بازگشت به اصول ابتدائى و اصيل انقلاب اسلامى به ارامى در ساختار وروند رفتارى سپاه پاسداران در حال وقوع بود .
در همان روزهائى كه محمود احمدى نژاد در نتيجه موفقيتى غير منتظره و غير منطقى در انتخابات به رياست جمهورى اسلامى رسيد، و در روزهائى كه همكار و مشاور ايشان مشهور به دكتر حسن عباسى روزهاى خود را به سخنرانى و تبليغ براى برخوردهاى استراتژيك از قبيل 'چيكن استراتژى' و تهديدات استشهادى غرب ميگذراند، سپاه پاسداران را نيز موج جديدى از تغييرات راهبردى فرا گرفته بود . از جمله اين تغييرات تاسيس مركز جديدى در سپاه بود تحت عنوان 'قرارگاه عاشقان شهادت' . اين پروژه ، كه بعضى ايده ابتدائى آن را به دكتر حسن عباسى منسوب ميدانند، كمتر از يك ماه پس از آغاز به كار مركز راهبردى سپاه تحت رياست محمد على جعفرى به واقعيت پيوست (حكم آغاز به كار مركز راهبردى در تير ماه سال هشتاد و چهار از طرف آيت الله خامنه اي صادر شد، و قرارگاه عاشقان در مرداد ماه همان سال آغاز به كار و اقدام به ثبت نام داوطلبان در استانهاى مختلف كرد ).
اين مركز كه تحت فرماندهى سردار پاسدار محمد رضا جعفرى تشكيل گرديده بود را ميتوان در حقيقت تبلور مستقيمى دانست از تئورى هاى استراتژيك حسن عباسى ، كه در آنها به كرات از به كار گيرى راهبردى فلسفه استشهادى به عنوان سرچشمه اى طبيعى از نيروهاى خام اجتماعى و مذهبى در ايران سخن رفته بود. در حقيقت 'دكترين جنگ نامتقارن' تيتر بخشى از كتابى است نوشته دكتر حسن عباسى، كه تحت نام نظريه بازى ها: مطالعه موردى پرونده هسته اى جمهورى اسلامى ايران از سوى انتشارات دانشگاه امام صادق منتشر شده است.
ظاهرا ايجاد لشكر هاى استشهادى را ميتوان جنبه اى نهادين از استراتژى جديد نبرد نامتقارن سپاه به حساب آورد، چرا كه اين رويكرد جديد سپاه به زودى منتهى به پخش اعلاميه اي غريب توسط سپاه پاسداران گرديد كه در آن، براى اولين بار در تاريخ سپاه پاسداران، از نيروهاى مردمى علاقه مند به خودكشى دعوت به همكارى به عمل امده بود .
.
.
اما محدود دانستن گستره اين تحولات راهبردى به صحنه هاى نبرد نظامى و مقابله با امريكا اشتباه بزرگى خواهد بود . دو سال پس از به قدرت رسيدن احمدى نژاد و آغاز به كار لشكر هاى استشهادى سپاه، سرتيب محمد على جعفرى طى حكم هاى دوم و سومى از سوى آيت الله خامنه اى به رياست كل سپاه پاسداران و نيز مقام سرلشكرى گزيده شد و هنوز ديرى از اين انتصابات نگذشته بود كه طى حكم چهارمى از سوى آيت الله خامنه اى، مقام فرماندهى بسيج نيز بر عهده وى گذاشته شد . همانطور كه قبلا آشاره شد، با ايراد اولين سخنرانى خود ، سرلشكر جعفرى سخن از تغييراتى به ميان آورد كه قرار بود سپاه را بيش از پيش عوض كند، و روشن كرد كه انتخاب وى به مقام فرماندهى سپاه نيز در واقع در راستاى تحقق چنين تغييراتى بوده است .
هنوز چندان زمانى از دستيابى به مقام جديدش نگذشته بود كه سرلشكر جعفرى نكات مهمى را به روشنى و صراحت فوق العاده اى بيان كرد. او در پشتيبانى از دولت و سياستهاى احمدى نژاد سخن گفت، و اشاره كرد كه با به رياست جمهورى رسيدن احمدى نژاد، جريان اصولگرايي بعد از ۲۵-۲۶ سال دوباره زنده شده و در حاكميت دو قوه منتخب قرار گرفته است . اما سخنان وى به پشتيبانى ضمنى محدود نماند.
سردار جعفرى كه در اولين سخنانش پس از رسيدن به فرماندهى "قناعت سپاه به وضع موجود" را "يك خطاي راهبردي" خوانده بود ، در خلال سخنرانى هاى خود نكات مهم ديگرى را نيز مستقيما بحث و مطرح كرد، نكاتى كه ميتوان انها را نشانه هائى واضح از تغييرات عميق و جهت گيرى جديد سپاه پاسداران در زمينه هاى اجتماعى و سياسى كشور به شمار آورد . مثلا،
- وى گفت مسئولیت اصلی سپاه در گذشته مقابله با تمامی تهدیدات از جمله تهدیدات داخلی بوده است ولی در استراتژی فعلی که از سوی رهبر انقلاب مشخص شده استراتژی راهبردی سپاه با آن سالها فرق کرده است، بدین ترتیب که ماموریت اصلی سپاه در حال حاضر مقابله با تهدیدهای داخلی است .
- وى با اشاره به جمله معروف رهبر انقلاب مبني بر اينكه سپاه بايد بسيج شود، اظهار داشت: براي تحقق اين فرمايش و براساس نظر و موافقت رهبر انقلاب، مسئوليت فرماندهي نيروي مقاومت بسيج نيز به فرمانده كل سپاه محول شده است.
- وى بسيج را مستقيما به ادامه دخالت در انتخابات، اما به صورت سازمان يافته تر از قبل فرا خواند، و گفت، "بسيج اگر ميخواهد فعاليت انتخاباتى كند، بايد بداند چگونه حركت كند".
- و بالاخره با صراحت به حمايت آشكار از اصول طلبان پرداخت و طى سخنانى كه تحليلگران از ان به عنوان 'نخستين بار در تاريخ جمهورى اسلامى' ياد كردند، اعلام كرد كه حمایت از این جریان ضرورتی قطعی و اجتناب ناپذیر و تکلیفی الهی ميباشد .
حتى نگاهى سطحى به جزئيات و سياق تغييرات راهبردى كه در چند ساله اخير توسط گروه خاصى از سران جمهورى اسلامى مطرح و دنبال گرديده است اظهارات اخير سرلشكر جعفرى را قابل درك ميگرداند، كه در استقبال انتخابات آينده مجلس شوراى اسلامى با صراحت هرچه بيشتر خبر از شركت و دخالت نظاميان در انتخابات آتى ميداد، چه اين بيش از همان چيزى نبود كه سردار ذوالقدر روزى 'سيستمى پيچيده و طرحى چند لايه براى تاثير گذارى نيروهاى نظامى بر نتايج انتخابات و پيروزى انان در به رياست رساندن احمدى نژاد خوانده بود .
در حقيقت اظهارات جعفرى در مورد ورود بسيج و سپاه به اتتخابات را ميتوان تنها مشتى دانست از خروار اعلاميه ها، بيانيه ها و سخنرانى هائى كه از سوى مقامات ريز و درشت نظامى در راستاى پشتيبانى نيروهاى مسلح از اصول گرايان به عنوان يك گروه خاص سياسى عنوان گرديده اند . از همان دسته اند سخنان اخير سردار سرتيپ پاسدار سيدمسعود جزايري ، در حمايت از اصول طلبان و ورود سپاه و بسيج به حيطه انتخابات عمومى، و يا اظهارات حسین طائب، جانشين فرمانده بسيج ، كه او نيز علنا در حمايت از اصولگرايان سخن راند .
اما فراتر از وسعت اين موج تغييرات راهبردى ، شايد پيچيده گى و برنامه ريزى شده بودن اين تغييرات را بتوان حتى تا حد بروز يك استحاله واقعى در رژيم جمهورى اسلامى باز شناخت. آنجا كه چهره اى شناخته شده از كمپ اصول گرايان چون حبيب الله عسكر اولادى، در سخنانى كه در سنت شكنى و بهت آور بودن اظهارات سياسى جعفرى را ناچيز ميگرداند، به صراحت آنچه را كه عموما تحت عنوان 'نص صريح امام خمينى' شناخته ميشود به زير سئوال برد و سخنان پايه گذار جمهورى اسلامى را مشمول گذشت زمان خواند . و به صراحت اعلام كرد كه آنچه آيت الله خمينى در مورد ورود نظاميان به سياست گفته است چه بسا ديگر كاربردى نداشته باشد .
، و باز از همين زمره بايد دانست رفتار و اظهارات اخير روح الله حسينيان ، رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامى را كه به تازگى به مشاورت احمدى نژاد نيز برگزيده شده است . هنگامى كه سيد حسن خمينى، نوه ايت الله خمينى به دليل دفاع از وصيت صريح رهبر فقيد انقلاب اسلامى در مخالفت با شركت نظاميان در سياست ، مورد حملات سنگين و بى سابقه طيف طرفدار احمدى نژاد قرار گرفت، اقاي حسينيان در عكس العمل به انتقاد وى از آن حملات انچنان بى اعتنا و دو پهلو سخن گفت كه حتى خشم 'موسسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى' را برانگيخت تا قائم مقام اين موسسه به وى مستقيما هشدار دهد كه مراقب باشد تا برداشت ها و تحليل هايش به ضديت صريح با آيت الله فقيد كشيده نشود .
شايد گزاف نباشد اگر از آنجه امد و از نكته هاى فراوان ديگرى كه اين مقاله را مجال اشاره نبوده است، به اين نتيجه هراس انگيز برسيم كه موجى كه در ظاهر به آشوبى بى قاعده ميماند كه گوشه و كنار سياست و اجتماع ايران را چند سالى است فرا گرفته، در واقع بسيار منظم تر و هدفمند تر از ان است كه به چشم ميآيد . شايد بايستي اين سخنان نوه ديگر آيت الله خميني، زهرا اشراقي را بيش از استعاره هائى ادبى دانست، كه گفته است ، انقلاب خاموشى به سركردگى احمدى نژاد در حال گسترش است، تحولى كه در پى حذف نام خمينى و خط امام از صحنه سياست ايران است . هرچه هست، استحاله تدريجى كه در سالهاى اخير تحت نظارت خاموش اما راهبردى گروه بخصوصى در حال به وقوع پيوستن بوده است به آنچنان نقطه اى از وضوح رسيده است كه حتى مفسران غربى نيز از ان به عنوان پديده اى مشابه با انچه در تاريخ انقلاب چين به دوره 'مائو زدائى' مشهور گرديد و با نام خمينى زدائى از انقلاب اسلامى ياد كرده اند .
به عبارت ديگر، چنين به نظر ميرسد كه جزيره هاى كوچكى كه در جاى جاى گسترۀ اقتصادى، سياسى و اجتماعى كشورمان در طى چند سال گذشته به آرامى سر از آب بر آورده اند، تنها بام هاى شهر عظيمى هستند كه آرام آرام در حال برخاستن است تا به زودى سرتاسر نظام سياسى ، اقتصادى و اجتماعى كشور را درهم نوردد و طرحى نو در اندازد . شهرى كه گرچه شبهى دور از نقشه ارمان شهر سازندگان انقلاب اسلامى را بر سر كشيده است، به دل اما واضح است كه سودائى دگر دارد .
.
.
.
.