۱۱/۰۵/۱۳۸۶

نگاهى تازه به سئوالى كهنه: چرا اصلاح طلبان نبايد در انتخابات شركت كنند ؟

بنياد گرائى ، چه از نوع گذشته نگر يا آينده نگر آن، بر پايه ايدئولوژى رجعت بنا شده است ، خواه اين رجعت در قالب روياى رجوع يك جامعه باشد به گذشته اى پاك، مسلّم و بنيادين همچون اسلام ناب محمدى، يا در قالب روياى بازگشت يك وضعيت ناب و كامل در آينده، همچون مهدويت . به همين دليل است كه مفاهيم بنياد گرائى و محافظه كارى مترادف اگر نگردند، از يك لحاظ اساسى متجانس ميمانند، و ان دشمن دانستن واقعيتهائى چون زمان و تغيير است. همانطور كه بنياد گرا در تلاش است تا زمان را به عقب برگرداند و به سرعت يا به آرامى تاثيرات منفى و الودگى هاى زاده از پيشرفت زمان را از چهره آن زيبائى و طهارت اوليه بازستاند ، ساختار تفكر محافظه كار اصول گرا نيز بر محور حفظ برخى 'اصول' بنيادين از دستبرد زمانه و آلوده شدن توسط آينده شكل گرفته است . به اين ترتيب دو پديده طبيعى زمان و حيات خود به خود بدل به چالشها يا دشمن هاى اصلى جريان بنياد گرائي ميگردند، چرا كه حيات، كه همواره در زمان جارى است ، داراى طبيعتى است كه ميتوان انرا 'حركت به جلو' تعبير كرد، حركتى كه موجد فرآيندهاى بسيار اساسى فردى و اجتماعى همچون رشد، بلوغ، دگرگونى و تكامل است. غرض البته ورود به يك بحث فلسفى از زمان و طبيعت حيات نيست ، اما نكته اينجاست كه زمان، و حيات ، و تجلي گاه عمده آنها، يعنى 'تغيير' ، سر چشمه چالش هائى اساسى و گريز ناپذير براى حركتهاى بنياد گرا و محافظه كار هستند كه بايستى به عنوان عواملى جدى در تحليل آن جريانات منظور شوند .

از سوى ديگر، هنگامى كه افكار بنياد گرايانه و استراتژى هاى محافظه كارانه اين شانس را ميابند كه از حيطه انتزاع و ايدئولوژي خالص به دنياى واقعى سياست و زندگى روزمره وارد شوند، صاحبان آن عقايد به سرعت در ميابند كه بنياد گرائى مطلق و حتى محافظه كارى مطلق به سادگى غير ممكن است ، و متوجه ميشوند كه اگر كوچكترين علاقه اي به ادامه بقاى ايدئولوژى خود در فرم يك سيستم واقعى و 'زنده' دارند، بايستى خود را در عمل با واقعياتى همچون زمان و تغيير منطبق گردانند .

جمهورى اسلامى ايران، به عنوان يكى از مهمترين و موفق ترين دستاوردهاى معاصر تفكر بنياد گرايانه ، نمونه بسيار واضح و گويائى از چنين روند انطباق و تسليم بوده است ، و بقاى خود را به عنوان يك سيستم كارآ و زنده اصولا مديون قدرت انطباق ارگانيكى ميباشد كه به نظر ميرسد در بطن ايدئولوژى شيعه نهفته باشد. اگر چه به عنوان يك پديده 'ارگانيك' تصوير دقيق اين انطباق پذيرى را شايد فقط بتوان در ميكرواناليز روابط اجتماعى و سياسى با وضوح كافى ديد، اما تصميمهاى عمده سياسى و تاريخى سيستم جمهورى اسلامى ، بخصوص در زمينه تعاملات بين الملليش در چند دهه گذشته نيز جنبه هاى روشنى از چنين انعطاف پذيرى را به خوبى نمايش داده است .

پديده اي كه نهايتا تحت عنوان جريان دوم خرداد و با شروع رياست جمهورى خاتمى بر صحنه سياسى ايران حاضر شد را ميتوان در همين راستاى قابليت ارگانيك جمهورى اسلامى براى انعطاف تعبير كرد، اگر چه بخشهاى مهم و اساسى در درون نظام اسلامى آن اتفاق را به عنوان تهديدى جدى براى آنچه در نظر آنان هويت بنيانى جمهورى اسلامى ميباشد تجربه كردند، و در نتيجه وظيفه خود را مقابله مستقيم و 'بى برو برگرد' با اصلاح طلبان و گفتمان انان شناختند .

به عبارت ديگر، اگرچه قابليت تبديل و انطباق و تسليم به واقعيت را ميتوان وجهى بارز از جمهورى اسلامى دانست، فراموش اما نبايد كرد كه جمهورى اسلامى به عنوان يك جريان تاريخى وجه ديگرى نيز دارد كه عميقا متضاد با ا ين انعطاف پذيرى ميباشد. آن ديگرى همان وجه بنياد گرايانه و هويت ايدئولوژيك اين نظام سياسى ميباشد ، كه بالفطره نه بر سويه انعطاف پذيرى، يا دگر پذيرى، بلكه بر اساس عدم تساهل و عدم انعطاف شالوده ريزى شده است . اين همان وجه جمهورى اسلامى بود كه به صورت تيرى از اسلحه جوان معتقدى خارج شد تا با موفقيت تمام حنجره و نخاع اصلاح طلبان را خاموش و فلج گرداند.

يكى از نكاتى كه از بحث فوق حاصل ميگردد آن است كه جمهورى اسلامى را ميتوان در عين حال واجد دو صفت يا گرايش نامتجانس دانست كه عبارت باشند از سكون و رجعت گرائي از يك سو، و حيات و تبدل گرائى از سوى ديگر . از يك سو ريشه هاى عميق جمهورى اسلامى در ايدئولوژي اسلامى و نوعى هويت خواهى مدرن در مقابل هر گونه تغيير و دگر انديشى مبارزه اى تا پاى جان را حاضر است ، اما از سوى ديگر طى استحاله اي بطئى و منطقى، سيستم اسلامى قادر بوده است تا خود را با احتياجات و خواسته هاى جمعى داخلى و خارجى وفق، و عملا به حيات خود ادامه دهد . حتى پستي ها و بلندى هاى جريان دوم خرداد نيز نشانه هاى بارزى از اين هر دو صفت اساسى جمهورى اسلامى را در خود دارند. از يك طرف خود جريان دوم خرداد فرزندانقلاب و زائيده تحولات جمهورى اسلامى بود، و از طرف ديگر بدنه رجعت گراى نظام اسلامى به وقت خود اين فرزند را از پاى در آورد تا انچه را به صورت خطرى براى هويت خود از طرف اين گفتمان نو انديشى ميديد از صحنه قدرت حذف كند .

اما سئوالى كه طبيعتا در پى چنين تحليلى به ذهن ميرسد اين است كه آيا جنبش اصلاح طلبى اميدى به بازگشت به صحنه قدرت و مقابله با پدر قدرتمند خود ميتواند داشت يا خير ، و يا در شكل صريح تر، ايا اصلاح طلبان دوم خردادى بايستى در صحنه رقابت بمانند و در انتخابات اخير شركت كنند، يا خير؟ واقعيت انست كه اگرچه پاسخ سئوال اول ميتواند مثبت باشد، پاسخ سئوال دوم منفى است ، و به چند دليل.

يك دليل عمده كه اصلاح طلبان نبايد در شرايط حاضر به رقابت مستقيم با اصول گرايان ادامه دهند آن است كه اندام اصلى رجعت طلبى در جمهورى اسلامى هنوز تا حدى فربه و مسلط بر شبكه مركزى اعصاب سياسى و اجتماعى كشور ميباشد كه مقابله مستقيم اصلاح طلبان با آن تنها به حاشيه رانده شدن هر چه بيشتر جريان و گفتمان اصلاح طلبى را در پى خواهد داشت ، همانگونه كه تجربه انشعاب هاى قديمى تر جمهورى اسلامى همچون ملى مذهبى ها نشان داده است. حقيقت آن است كه سير تكامل تاريخى سيستم اسلامى كوتاه تر از آن بوده تا روند شكفتگى عقيدتى و تنوع اراء مجال چندانى براى به چالش كشيدن و از هم گسيختن صلبيت ابتدائى گفتمان ساده رجعت طلب ان يافته باشد .

دليل مهم ديگرى كه اصلاح طلبان بايستى از مبارزه مستقيم با اصول گرايان لااقل براى مدتى محدود دست بشويند آن است كه ادامه تلاش براى قدرت توسط اصلاح طلبان، از آنجا كه آنان در حال حاضر داراى قدرت تضارب واقعى براى تغيير پارامترهاى سياسى نميباشند، تنها موجب كند تر شدن حركت طبيعى جمهورى اسلامى در جهت شكفتگى عقيدتى و تنوع آرا خواهد گرديد . وجود جبهه اي تحت نام اصلاح طلبان، هرچند چنان جبهه اى فقط در اسم موجود باشد و قدرت عملى خاصى نداشته باشد، منجر به تقويت احساس نياز به همبستگى و تجميع حول يك گفتمان واحد براى دفاع از يك هويت فرضى در بدنه مركزى و رجعت طلب نظام اسلامى خواهد گشت، و بنا براين روند تنوع گرائى در درون آن بدنه اصلى از سرعت طبيعى خود خواهد افتاد . نكته آن كه اگر اصلاح طلبان داراى درجه اى از قدرت عملى، اجتماعى يا سياسى بودند كه با در ميدان ماندن خود قادر به ايجاد تحولاتى اساسى باشند، انگاه ادامه مقاومت طبيعتا قابل توجيه بود، اما نياز به تاكيد نيست كه اصلاح طلبان لا اقل در حال حاضر فاقد چنين توانائى ميباشند.

نكته ديگرى كه لازم است به خاطر سپرد اين است كه توصيه به شركت نكردن در انتخابات و يا واقعيتى چون عدم دسترسىاصلاح طلبان به قدرت را نه به معنى نا مربوط و يا بى فرجام بودن گفتمان اصلاح طلبى، بلكه به مفهوم خارج از زمان بودن يا نابهنگامى ان گفتمان بايست تعبير نمود . اصلاح طلبان، همچون ديگر انشعابات قبلى جمهورى اسلامى، متشكل از اقليت هاى فرهيخته و انديشه گراى جمهورى اسلامى بوده اند، و عدم دسترسى انان به جريانات مركزى قدرت را نيز بايستى در همان راستا فهميد. اگرچه افكار و ديدگاههاى اصلاح طلبان را شايد بتوان به دلايل متعددى از بهترين و پر منفعت ترين گفتمانهاى ارائه شده در صحنه اجتماعى و سياسى معاصر ايران دانست ، اما پر واضح است كه توده اجتماعى كشور امروزه در نقطه اى نيست كه قادر به برقرارى ديالوگ با ديدگاههاى فرهنگى و عقلانى اصلاح طلبان باشد . به اين ترتيب يك دليل ديگر براى دورى جستان اصلاح طلبان از صحنه مقابله و رقابت براى اقتدار سياسى در انتخابات آينده را نيز ميتوان به دلايل فوق افزود: اگر اصلاح طلبان به زنده ماندن اصلاح طلبى و گفتمان آن علاقه دارند، بايستى خواست و علائق سياسى امروز خود ، و از آن مهمتر، آرزوى مركزين كردن گفتمان خود را در پاى شكيبائى استراتژيك در انتظار فضاى مساعد تر فردا قربانى كنند، چرا كه در حال حاضر نه رقيب آنها به حدى از ضعف تشكيلاتى رسيده است كه احتياجى به وقع نهادن به خواستهاى آنان احساس كند، و نه توده هاى مردم از اگاهى كافى برخوردارند كه با ديدگاههاى آنان هم پيمان گردند و بر علائق آنان پشتيبان ۰

۱۱/۰۱/۱۳۸۶

تلنگرى جديد بر شخصيت لرزان احمدى نژاد و پيامدهاى احتمالى آن

شكى نيست كه خبرى كه امروز در مورد اختلافات بين احمدى نژاد و مجلس و پشتيبانى صريح، شفاف و بى تعارف آيت الله خامنه اى از مجلس منتشر شده از اهميت سياسى و اجتماعى خاصى برخوردار است ، و تاثير مستقيم اين داستان بر موضع گيرى هاى سياسى بخصوص در حالى كه به سوى انتخابات پيش ميرويم به زودى قابل روئيت خواهد بود. اما نكته اى كه شايد كمتر مورد توجه قرار بگيرد تاثير احتمالا عميق روانى اين رويداد بر شخص احمدى نژاد است .

تنها به اندگى آشنائى با محمود احمدى نژاد ، سخنان، رفتارها و عكس العمل هاى فردى و اجتماعى وى نياز است تا هر كسى با مقدارى تجربه در روانكاوى يا روانپزشكى متوجه شود كه وى دچار نوعى اختلال اساسى در ساختار هويت فردى خود ميباشد، موردى كه در زبان معمول روانكاوى تحت عنوان نارسيسيسم يا خود شيفته گى شناخته ميشود . يكى از شاخص ها يا نتايج عمده اين مسئله ساختارى ، ضعف و اسيب پذيرى عميق در احساس 'خود' شخص ميباشد، كه معمولا در دو جنبه ظاهرا متضاد اما باطنا مترادف خود شيفته گى و خودكم بينى به ظهور ميرسد، با اين تاثيركه از يك سو همانطور كه گفته شد احساس 'خود' شخص بيمار بسيار حساس و ضربه پذير است ، به نحوى كه تاب كوچكترين انتقاد يا شكست ، بخصوص شكست در پيش چشم ديگران براى وى بسيار دردناك و غير قابل تحمل ميگردد و در نتيجه شخص ممكن است در مقابله با انتقاد يا عدم تائيد بسيار پرخاشگر گردد، و از سوى ديگر دقيقا به دليل همان احساس ضعف و شكنندگى عميق 'خود'، وى دائما در پى يافتن احساس غلبه و كنترل بر محيط و افكار و افراد پيرامون خود ميباشد ، با اين منطق تلويحى كه ساده ترين راه دور ماندن از ضربات ناشى از عدم تائيد يا مخالفت اين است كه بر ديگران كنترل تام داشته باشد .

اگر تحليل بالينى فوق در مورد اختلال ساختارى شخصيت احمدى نژاد صحيح باشد، كه شكى نيست تعليم ديده هاى بالينى با آن موافق خواهند بود، انگاه بايستى جنبه عميق روانشناختى اين اتفاق اخير را بسيار قابل توجه دانست، و منتظر ديدن پس لرزه هاى ان در گفتار و رفتارهاى آقاى رئيس جمهور بود . احمدي نژاد در موارد مختلفى نشان داده است كه از خود شيفته گى و خود كم بينى عميقى رنج ميبرد (دوستانى كه با مباحث روانكاوانه نا آشنايند دقت كنند كه خود كم بينى و خود شيفته گى اگر چه در ظاهر دو صفت متضاد به نظر ميرسند، اما در اغلب موارد اين دو صفت دو روى سكه يك ناراحتى ساختارى در هويت را تشكيل ميدهند) ، به نحوى كه حتى سياستهاى پاپوليست وى را نيز ميتوان در همان راستا تحليل كرد . اما چه پاپوليسم اقاى احمدى نژاد را تظاهرى از ساختار روانى فردى وى بدانيم يا خير، شكست اخير و بخصوص انعكاس گسترده ان در رسانه هاى ملى و جهانى را بايستى نه تنها يك شكست سياسى و ضربه محكمى به بناى پوپوليسم ايشان ، بلكه شكستى بسيار كارا و ضربه اى مهلك بر بناى شخصيت لرزان روانى ايشان محسوب داشت .

.


.

اخبار مرجع :

: Wall Street Journal
Iran's Supreme Leader Overrules Ahmadinejad in Gas-Supply Dispute

خبرگزارى فارس:
با ارسال نامه به روزنامه رسمي رئيس مجلس براي اولين‌بار يك قانون را شخصاً ابلاغ كرد

بى بى سى فارسى:
مداخله آیت الله خامنه ‌ای در اختلاف مجلس و دولت

ايرنا:
متن كامل نامه رييس جمهوري اسلامي ايران به رييس مجلس شوراي اسلامي كه شامگاه دوشنبه در اختيار ايرنا قرار گرفت

: France Press
Iran leader backs parliament in dispute with Ahmadinejad

: Guardian
Iran's supreme leader rebuffs Ahmadinejad in gas row

:PR Inside
Ahmadinejad loses battle over gas budget legislation amid growing discontent

۱۰/۱۹/۱۳۸۶

قصه پر سوراخ سپاهيان هلهله كش ايرانى و سربازان خويشتن دار امريكائى

با اين كه حكايت دروغ گوئى هاى جمهورى اسلامى خود داستانى دراز و تيره و تار است، و با اين كه ديپلماسى موفق در روابط بين المللى را نميتوان جزء نقاط قوت اين سيستم به شمار آورد ، ولى باز هم اين جديد ترين داستان كه بر سر زبانها افتاده، يعنى قصه شاخ و شانه كشيدن قايقهاى تند رو سپاه براى ناو هاى امريكائى در تنگه هرمز آنقدر نقاط مبهم و غريب دارد كه نهايتا باور كردن اينكه امريكائيها دارند دروغ ميگويند معقول تر به نظر ميرسد .

طبيعتا در طى همين يكى دوروزى كه هنوز نگذشته از اتفاق هرمز، بازار تفاسير عجيب و غريب كاملا داغ شده است ، و طبيعتا هم عمده اين مفسران بنايشان را بر اين گذاشته اند كه اين داستان واقعى است و همانطور هم كه سى ان ان و بى بى سى گفته اند اتفاق افتاده است . ولى همانطور كه عرض شد، اين داستان چند تا سوراخ جدى دارد كه به نظر ميرسد در تفسير و تحليل هاى اوليه خيلى جدى گرفته نشده اند

ظاهر ماوقع البته خيلى ساده است. چند قايق تند رو ايرانى شروع به مانور هاى ديوانه وار در اطراف ناوهاى امريكائى ميكنند، و تا آنجا پيش ميروند كه در پاسخ به اعلانات مكرر، روشن، صريح و منطقى كشتى امريكائى كه مكررا اعلام ميكند فقط در حال رد شدن از آبهاى بين المللى هستند و دارند راه خودشان را ميروند، ايرانى ها طى يك پيام راديوئى در طول حدود سى دقيقه فقط يك جمله ديوانه وار ميگويند، ان هم اين تهديد بدجور است كه ' ما داريم ميايم ، و شما به زودى منفجر ميشويد' . از طرف ديگر ناو جنگى امريكائى با تفنگدارانش مظلومانه به تماشاى اين حركات جنون آميز مينشيند و مبهوت كه چه عكس العملى نشان دهد به اين رفتارهاى بى منطق، ونهايتا در شرف از دست دادن صبر و تحمل و تيراندازى به سوى آنهاست كه بالاخره بعد از بيست-سى دقيقه اي وحشيگرى ( ان هم از نوعى كه هر بيننده اى را به ياد وحشيگرى هاى سرخپوستان فيلم هاى وسترن مياندازد كه با اسبهايشان دور گارى يا مقر امريكائى ها ميچرخند و هلهله ميكشند) سپاهيان آرام ميگيرند و صحنه را ترك ميكنند و خلاصه در آخر داستان همه مان نفس ارامى ميكشيم و خدا را شكر ميكنيم كه اولا اين ديوانه ها متوقف شدند، و ثانيا سربازان و فرمانده هاى بيچاره امريكائى آنقدر صبر و متانت به خرج دادند و ماشه آغاز يك جنگ بزرگ را نكشيدند

با همه سادگى و جذابيتى كه اين داستان ميتواند داشته باشد اما، حقيقت آن است كه به محض اينكه خود را از منطق احساساتى كه در اين قصه نهفته است رها كنيم و كمى واقع گرايانه محتويات حكايت را مرور كنيم ، آن سادگى و وضوح اوليه جاى خود را به سرعت با ترديد و ابهام عوض خواهد كرد. سئوال ساده اى را در نظر بگيريم: ايا حقيقتا هيچ جاى اين با عقل سليم جور در ميآيد كه نيروهاى نظامى يك كشور در حال جنگ در حال گشت زنى در منطقه اى كه كمابيش منطقه جنگى محسوب ميشود باشند، بعد ناگهان مقابل شوند با قايقهاى متعارض جنگى مسلحى متعلق به گروه نظامى خطرناكى كه انها آن را رسما به عنوان تروريست ميشناسند، و بعد ان تروريستهاى مسلح شروع به مانورهاى خطرناك و جدى جنگى با سرعت بالا به سوى انها كنند، اشياء هاى ناشناسى را در اطراف ناوچه انها به آب بياندازند و يك پيام تهديد اميز جدى و مستقيم نيز بدهند كه اعلام ميكند كه تا چند دقيقه ديگر كشتى انها را منفجر خواهند كرد، .و ان نظاميان هيچ عكس العملى به جز صبر، به صدا در آوردن اژير كشتى شان و تكرار پيام هاى دوستانه در پيش نگيرند ؟؟

واقعيت ان است كه اين داستان بسيار بچه گانه تر از آن است كه بخواهد در مقابل بررسى ها و تحليل هاى بالغانه اى كه به هر حال دير يا زود روانه بازار افكار عمومى خواهند شد دوام زيادى بياورد . و خود ارتش امريكا هم از اين نكته غافل نيست ، كما اينكه همين امروزدر مدت كوتاهى پس از اينكه سپاه پاسداران اعلام كرد اين داستان دروغ ناشيانه اى بيشتر نيست ، سخنگوى ارتش امريكا زمينه را براى مقابله با سئوال هائي كه خواه نا خواه در راه هستند اماده كرد و پيشاپيش اعلام كرد كه آن پيام راديوئى كه گفته ما داريم ميائيم و شما به زودى منفجر خواهيد شد ممكن است از قايق هاى سپاه نبوده باشد، شايد هم از كشتى ديگرى ، يا حتى از ساحل بوده است !! توجه داشته باشيد كه اين داستان پيام راديوئى و انكار اطمينان از ان يك سوراخ بزرگ و جدى در قصه فيلمى كه همين ديروز ارتش امريكا رسما منتشر كرده است به وجود مياورد. به عبارت ديگر به نظر ميرسد اعلان هاى امروز فرمانده هاى ارشد ارتش امريكا مثل'ليديا رابرتسون' يا ادميرال كوين كاسگريف نشانه هائى از عقب نشينى جدى امريكائى ها در اين قضيه و به سئوال كشيدن مستقيم اظهارات رسمى خود باشد


References:

  • CNN:
    It was not clear, however, that the voice was coming from any of the boats, said Cmdr. Lydia Robertson, the 5th Fleet spokeswoman in Bahrain. It could have come from another ship in the area or from shore, she said.

  • Aljazeera:
    US military officials, including Vice-Admiral Kevin Cosgriff, the most senior US navy commander in the Gulf, cautioned that they had not been able to definitively connect the radio call with one of the Revolutionary Guards boats.

  • Asia Times:
    A Game of Chicken in the Persian Gulf

  • Associated Press:
    Iranian TV: Pentagon Video, Audio Fake